خداراسپای می گویم که در جای جای تنم جریان داره که اگه آفریده هاش تنهام بذارن

خداش محاله نگاهشو از من برداره 

نکران فردا نیستم 

خدای دیروز و امروزم خدای فردامه  اون قرنهاست خدایی می کنه 

نگران تنهایی هام نیستم که تو عالم تو ،داره پرسه می زنه و ایمان دارم سنگهای مسیرشو بی اینکه خودش ببینه انداختی دور 

فکر کردن به تو ایمانی به من میده که ناچارم همه اطرافیانمو بزارم کنار 

تو به لبای من لبخندی میدی تو به چشمان من برقی میدی     تو به زبان من لطافتی میدی 

                                   تو به سکوت من آرامشی میدی 

که جز تو رو نمی تونم ببینم  

انچه که رخ میده از جانب توست  بی شک اعتماد و ایمان به تو  به من آرامشی میده که میتونم احیا شم 

خدایا تو این شب قدر احیا کن مرا... 

حیرانی مرا باتو پایانی نیست پایان سخن پایان من است تو انتها نداری....

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.